دکتر مجید استوار

پایگاه اطلاع‌رسانی

دکتر مجید استوار

پایگاه اطلاع‌رسانی

دکتر مجید استوار

دکتری علوم سیاسی در گرایش جامعه شناسی سیاسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران
مرکزی با معدل 18.29 طی دوره 1385 -89 و اخذ درجه عالی از رساله دکتری تحت عنوان
"نقش قدرت نمادین در پیروزی انقلاب اسلامی ایران" به استاد راهنمایی دکتر احمد نقیب زاده؛
- عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی رشت (از 1386 تا کنون)

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۱ ثبت شده است

یادداشت زیر امروز چهارشنبه مورخ ۲۳/۱۲/۹۱ در سرمقاله روزنامه تهران امروز به چاپ رسید. علاقه مندان می توانند آن را در ادامه ببینند.

پس از آغاز ورود تاسیسات تمدنی جدید به ایران در یکصد سال گذشته، یکی از نخستین دغدغه‌های نخبگان ایرانی تشکیل دولت قدرتمند و نظام اداری کارآمد بود. به همین سبب جنبش مشروطه برای بسیاری از ایرانیان به سرآغاز ایجاد نظام جدید اداری و اقتصادی کشور تبدیل شد. این نیاز حیاتی در دوره‌ای مطرح شد که بودجه و دخل و خرج ایران هیچ حساب و کتابی نداشت و صرفا به امر ملوکانه شاهان قاجار هزینه می‌شد. بی‌پولی حکومت، فروش مناصب حکومتی و ایالتی، استقراض از روس و انگلیس و دخالت‌های خارجی و اختلاف میان نخبگان حاکم آنچنان اوضاع ایران را آشفته کرد که پاره‌ای از نخبگان با همکاری علما به‌دنبال مجلس مشروطه و استقرار نظم جدید در ایران عزم جزم نمودند. آن روزها دموکراسی و حقوق شهروندی از دید بسیاری از ایرانیان نامفهوم بود و به همین سبب بزرگ‌ترین آرزوی مشروطه خواهان؛ نوسازی ایران و تشکیل حکومتی کاردان بود. با ظهور رضاخان و تشکیل دولت جدید، نظام اداری به سبک غرب در ایران استقرار یافت. ارتش جدید، نظام اداری نوین، دادگستری، مدارس و دانشگاه تهران و تاسیس شرکت‌های دولتی و انحصاری بخشی از این نظام بوروکراسی جدید بود که قاعدتا می‌بایست کارآمد و سالم باشد. اما دولت جدید و نظام اداری نوین نیز نتوانست کارآمدی لازم را برای توسعه‌ای متوازن ایجاد کند و طی دهه 40 و 50 شمسی، به‌واسطه درآمد رانتی نفت و بزرگ بودن حجم دولت و فرهنگ سیاسی موجود دستخوش فسادهای گسترده‌ای نیز شد.

قریب به صد سال از آن دوره می‌گذرد. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران یکی از دغدغه‌های نخبگان جدید حاکم نیز ایجاد عدالت و کارآمد ساختن نظام اداری از طریق ایجاد معنویت، تعهد و تخصص بود. با این وجود، هنوز بسیاری از نخبگان ایرانی از ناکارمدی مدیریت توسعه کشور سخن به میان می‌آورند و به‌دنبال راهی برای بهبود وضع کنونی‌اند. چه ساز و کاری برای رفع این دغدغه‌ها و نگرانی‌ها وجود دارد؟

براساس آمارهای موجود و منتشره، برزیل از سال1992 میلادی با روی کارآمدن نخبگانی توسعه‌گرا و با انگیزه موفق شد چارچوب اقتصادی و سیاسی خود را مستحکم سازد و اکنون با رشد اقتصادی بالا جزو شش کشور برتر دنیا از حیث اقتصادی شود. چین نیز طی سه دهه گذشته بخصوص از دوره «دنگ» به بعد شاهد ظهور نخبگانی توسعه‌گرا و با انگیزه بود که با نگاهی عقلایی به جهان خارج و پتانسیل‌های داخلی تبدیل به بزرگ‌ترین اقتصاد دنیا شد. همین واقعه برای ترکیه نیز شکل گرفت و حزب اسلامگرای عدالت و توسعه با برنامه‌ریزی منسجم توانست ترکیه را به یکی از با ثبات‌ترین اقتصادهای منطقه و جهان تبدیل کند. در سال 84، با گردش نخبگان حاکم، قرار بود جامعه ایران از رشد اقتصادی مداوم، مدیریت کارآمد و دولت پاک، عدالت محوری و توزیع ثروت برخوردار باشد اما نتیجه آن شد که اکنون با درآمد نفتی پنج برابری، رشد اقتصادی زیر یک‌درصد، افزایش نقدینگی، بی‌ثباتی و ناکارآمدی در تصمیم‌گیری، تورم‌های بالای سی درصد و آنارشی در عرصه عمومی اقتصاد را شاهد هستیم.

به نظر می‌رسد سال 92 یک‌بار دیگر گردش نخبگان جدیدی را می‌بایست تجربه کنیم. اگرچه گردش نخبگان حاکم همیشه یکی از حساس‌ترین سیاست‌ها جهت کارآمد ساختن دولت هاست اما اگر این سیاست با درایت صورت نگیرد هزینه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی زیادی را بر جامعه تحمیل می‌کند. بنابراین برای خروج از ناکارآمدی موجود ما نیازمند دولتی کارآمد و نخبگانی مصمم و هماهنگ برای اجرای سیاست‌های پیشرفت کشور هستیم. چنین دولتی می‌تواند ناکارآمدی‌های گذشته را جبران نماید و دستگاه دولت و نظام اداری را کارآمد سازد. این دولت با توسعه مداوم می‌تواند به موتور محرک پیشرفت و متوازن‌کننده قدرت جامعه و دولت تبدیل شود.

۲۳ اسفند ۹۱ ، ۱۷:۴۳

 

قانون با افشاگران برخورد کند

گفت و گویی با مجید استوار، جامعه شناس، بر سر زمینه و زمانه رواج افشاگری در ایران

همشهری ماه، شماره ۱۰۶، اسفند ۱۳۹۱

......................................................................................................................

یاسر فاتحی:  «همشهری ماه» در گفت و گو با مجید استوار، استاد گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی تبعات «افشاگری» در جامعه و نظام سیاسی را از لحاظ جامعه شناسی سیاسی مورد کنکاش قرار داده است.

چقدر «افشاگری» سیاسی از سوی نظریه پردازان علم سیاست و جامعه شناسی سیاسی مورد توجه قرار گرفته و به عنوان یک تاکتیک برای حذف رقیب از میدان کاربرد دارد؟

سیاست زمینی است که ما روزانه بر آن راه می رویم و هوایی که مرتب تنفس می کنیم. به واقع امروزه هر امری با سیاست رابطه ای نزدیک دارد و به اصطلاح هر چیزی سیاسی است. بر همین اساس سیاست به ما می آموزد که چگونه رفتار کنیم و چگونه سخن بگوییم و چگونه حرمت ها را نگاه داریم و یا بشکنیم. بنابراین سیاست تار و پودی است که از درون جامعه بافته می شود، بافته از اقتصاد، فرهنگ، تاریخ و جغرافیا. مجموعه این تار و پود بافته شده، مفهوم قدرت سیاسی را می سازد که بیشترین تاثیر را بر زندگی سیاسی ما دارد. اهمیت قدرت سیاسی تا بدانجا بود که "کارل پوپر" در کتاب «جامعه باز و دشمنان آن» به صراحت بر اهمیت آن صحه می گذارد و می گوید قدرت سیاسی و تسلط بر قدرت سیاسی یعنی همه چیز. چرا "پوپر" بر خلاف "کارل مارکس" که بر زیربنایی اقتصاد در جوامع تاکید دارد بر قدرت سیاسی اصرار می ورزد؟ بر اساس خرد سیاسی موجود در "پوپر" می توان دریافت که نزد وی مهار قدرت و وجود دموکراسی سیاسی از اهمیتی فوق العاده برخوردار است. دموکراسی سیاسی سبب می شود که جوامع به شیوه ای دموکراتیک بر شیوه های عملکرد دولت نظارت کنند.

در بسیاری از جوامع گروه های سیاسی و گاهی دولتها که در مرکز قدرت سیاسی قرار دارند در معرض سوء استفاده از قدرت سیاسی هستند. یکی از از این بداخلاقی ها و سوء استفاده های سیاسی، افشاگری از سوی عوامل قدرت علیه رقبا و دیگرانی است که با قدرت حاکم همسو نیستند. این افشاگری بعضاً در موسم انتخابات یا رقابتی دموکراتیک پر رنگ می شود و حتی گاهی اوقات در جوامع با سنتهای دموکراتیک ضعیف منجر به خشونت و تنشهای سنگین سیاسی می گردد. اما به نظر می رسد کارکرد افشاگری سیاسی در جوامع از ابعادی متفاوت برخوردار است. جامعه ای با فرهنگ سیاسی دموکراتیک از تحمل و نقد پذیری بیشتری برخوردار است و روندهای افشاگری سیاسی از ویژگی های مدنی در آن جوامع برخوردار است و جامعه ای در حال گذرا و با فرهنگ سیاسی غیردموکراتیک توان هضم و پذیرش افشاگری را ندارد و افشاگری ممکن است منجر به فروپاشی سیاسی و افزایش نزاع میان نخبگان حاکم بدل گردد. به صور کلی افشاگری سیاسی امری رایج در جوامع سیاسی است که معمولا در ارتباط با مفهم کانونی قدرت سیاسی شکل می گیرد و گروه های سیاسی به منظور حذف یا کاهش نفوذ رقیب از این شیوه برای بدست گرفتن قدرت سیاسی از آن بهره می گیرند.

آیا افشاگری در ایران پدیده ای نو ظهور است؟

به نظر ما افشاگری سیاسی مفهومی مدرن است و ریشه آن را در ایران باید به دوران سرآغاز اندیشه سیاسی جدید در کشورمان جستجو کنیم. دورانی که با مشروطه متولد می شود و برای نخستین بار ایرانیان با مفاهیم جدید سیاسی نظیر دولت، حزب، ملت، وطن و روزنامه آشنا می شوند. از این دوران به بعد است که پاره ای از سیاستمداران و نویسندگان و اصحاب قدرت از این شیوه برای حذف رقیب بهره می برند و این مفهوم را در جامعه همه گیر می سازند. بسیاری از گروه های سیاسی و روزنامها و اشخاص، گاهی تحت تاثیر روس و انگلیس علیه جریان یا موضوعی عکس العمل نشان می دادند و گاهی تحت تاثیر قدرت خودکامه به منظور حذف رقبای سیاسی به افشاگری اقدام می کردند. اما آنچه که به عنوان دغدغه در دوران حاضر برای جامعه شناسان اهمیت می یابد اینست که چه اتفاقی در جامعه ایران قرن بیست و یکم افتاده که چند سالی است افشاگری در حال تبدیل شدن به یک نُرم اجتماعی و سیاسی است؟ از منظر جامعه شناسی، تبدیل شدن بعضی از مفاهیم و رفتارهای نادرست به نُرم و رواج آن در جامعه خطرناک است.

گفته می شود در برخی جوامع، افشاگری امری عادی است؛ آیا هشدار شما به خاطر ویژگی های جامعه ایرانی است؟

پدیده افشاگری با ویژگی های خاص فرهنگ سیاسی در ایران از جهاتی خطرناک نیز هست. ما ملتی هستیم که احساسات و هیجانات بسیار بر ما غلبه دارد و به لحاظ فرهنگی حتی در سطح نخبگان تحصیل کرده از نقد پذیری و مدارا برخوردار نیستیم و سنت سیاسی در جامعه ما بیش از آنکه از سیاست گفتگو و سازش به منظور کاهش اختلافات بهره بگیرد از نزاع و حذف سود می جوید. بنابراین در چنین جامعه ای که از فرهنگ سیاسی منحصر بفردی برخوردار است سخن گفتن از زوایای پنهان سیاست در کوچه و بازار و از تریبونهای عمومی صرفاً به هیجانات بیشتر در جامعه دامن می زند و سطح منازعه را افزایش می دهد.  

اما برخی معتقدند برخلاف ایرانی ها، ذائقه جوامع غربی با «افشاگری» سازگار است؟

شاید در ابتدا این موضوع به ذهن متبادر شود که در غرب این مساله بخصوص در میان حامیان سیاستمداران جریان دارد. اما یک نکته مهم را نباید از نظر دور داشت که در غرب، قدرت سیاسی برآمده از چندین سده تلاش نظری، عملی و تدریجی بوده که در نهایت منجر به ظهور تجدد و لیبرالیسم سیاسی شد. اکنون قدرت سیاسی در غرب پس از آن نزاعهای تاریخی به جایگاهی رسیده است که اگر فردی یا جریانی قصد ورود به میدان قدرت را دارد نخست این موضوع باید روشن گردد که وی از چه کارنامه یا تجربۀ شخصی در زندگی خصوصی خود برخوردار بوده است. در آنجا تا زمانی که افراد وارد عرصه عمومی و سیاسی نشوند از زندگی خصوصی غیر قابل نفوذی برخوردارند اما به محض ورود به عرصه عمومی، زندگی خصوصی و روشهای زندگی آنها نیز از نظر رسانه ها و دیگران بسیار اهمیت می یابد. آنچنان که زندگی شخصی هنرمندان و فوتبالیست ها و میلیونرها نیز مورد قضاوت چشمان تیز بین دیگران و افشاگری مدنی قرار دارد. چرا که آنها یا در معرض الگوی جوامع قرار می گیرند و یا مسئولیت زندگی بسیاری از افراد آن جامعه در اختیار آنها می باشد. به همین دلیل زندگی خصوصی آنها تا حدودی عمومی می شود تا مردم با شناخت بهتری در معرض داوری و الگوپذیری قرار گیرند. این موضوع در سیاست از همه موارد دیگر مهم تر است. زیرا در سیاست است که افراد با کسب قدرت سیاسی بر سرنوشت یک جامعه حاکم می شوند و بلا و مصیبت و یا خوشبختی و آرامش را برای جوامع به یادگار می گذارند. فی الواقع کیست که از نقش تاثیر گذار هیتلر در قرن بیستم بر روند سیاسی جوامع و درس آموزیها و تغییرات سیاسی که پس از آن در دنیا حاکم شد اذعان نکند؟

مردم ما نیز حق دارند که از عرصه های خصوصی و سلامت قهرمانان و سیاستمدارن ایرانی مطلع باشند. منتهی ما از چه فرهنگ سیاسی برخورداریم؟! آیا سخنهایمان متکی به اسناد است؟! آیا از جامعه مدنی قدرتمند برخوردار هستیم که ناملایمات را در خود هضم کند و در تلاشی مستمر به اصلاح آن مبادرت کند؟! آیا جامعه ای هستیم که هیجانات و احساسات را تحت کنترل بگیرد و خویش را در مقابل اهداف گروه هایی که صرفاً به دنبال کسب قدرت سیاسی بدون نظارت هستند واگذار نکند؟

نقش جامعه، سیاست مداران و نظام سیاسی در شکل گیری و افزایش این پدیده چیست؟

نبود جامعه مدنی قدرتمند و احزاب سیاسی در میدان سیاسی جوامعِ در حال گذار سبب فزونی افشاگری غیر مدنی در جامعه می گردد . شما بدون جامعه مدنی پیوسته یا با جامعه توده ای روبرو هستید یا با جامعه مدنی گسسته. هر دو نوع این جامعه مقوم حرکتهای پوپولیستی و بی شکل اند. سیاستمداران در چنین جوامعی به راحتی با دادن وعده های بزرگ بر امواج هیجانات و احساسات سوار شده و هر از گاهی با وعده و یا افشای عوامل پشت پردۀ سیاست به دنبال سلطۀ دائمی روان می شوند و جامعه را به دنبال خود می کشند. وجود نهادهای واسط نظیر انجمن ها و احزاب در کاهش چنین عملکردی موثر واقع می شوند. هر چه نظام احزاب و انجمن های خودجوش بیشتر شود به همان مقدار نفوذ پوپولیستهای افشاگر در جوامع در حال گذار کاهش می یابد. در عین حال فرهنگ سیاسی جوامع در میزان توجه و باور پذیری مردم نسبت به افشاگریها نقش مهمی دارد. به عنوان نمونه براساس فرهنگ سیاسی کره جنوبی، روند افشاگری سیاسی از ابعاد مدنی و قانونی برخوردار است و آستانۀ تحمل و نقدپذیری مردم بالاست و افشاگری منجر به نزاع میان نخبگان حاکم و فروپاشی حکومت نمی شود اما فرهنگ سیاسی کشور غنا بدین صورت نیست و به سبب داشتن ارزشهای متفاوت فرهنگی، افشاگری سیاسی ممکن است ابعاد اعتراضی علیه حکومت پیدا کند و منجر به نزاع حذفی میان نخبگان شود.

عموما افشاگری علیه آن دسته از افراد صورت می گیرد که در بین مردم جایگاهی دارند؟

من از این فرصت استفاده می کنم و تاسف خودم را از جریانها و اشخاصی که طی چند سال اخیر با بکارگیری زبان افشاگری غیرمدنی صرفا رسیدن به هدف سیاسی را مد نظر قرار می دهند و به جامعه پذیری این شیوه ها در ایران بی توجهند، ابراز می کنم. زبان، یک سرمایه است و به تعبیر بوردیو جامعه شناس فرانسوی عامل سلطه. به همین دلیل حاملان زبان افشاگری در عرصۀ عمومی جامعه را با خشونت نمادین و در ادامه با خشونت فیزیکی روبرو می سازند. به نظرم اگر از ابتدا قانون با چنین رفتارها و عملکردی - که بعضا از سوی افرادی که درون ساختارهای سیاسی قدرت حضور دارند صورت می گیرد – برخورد می کرد ما شاهد تنش ها و بحران های سیاسی بزرگ در جامعه سیاسی مان نبودیم. هر حرفی را نمی شود در هر تریبونی، بواسطه اینکه ما برآمده ازمتن مردمیم مطرح کرد. سیاست عرصه ایجاد نظم است نه بی نظمی. ما اجازه نداریم از قدرت سیاسی به منظور رسیدن به اهداف سیاسی خودمان سوء استفاده کنیم. اینجاست که دموکراسی سیاسی از طریق احزاب، جامعه مدنی و پارلمان چنین رفتارهای را تحت نظارت و کنترل می گیرد و اگر این نهادها تضغیف شوند و یا مورد بی مهری قرار گیرند نمی توانند قدرت سیاسی بی محابا و به تعبیر "هابز" لویاتان را به نظارت وا دارند. گسترش افشاگری های سیاسی در جوامعی با جامعه مدنی ضعیف سرمایه اجتماعی را به شدت کاهش می دهد و فرهنگ سیاسی را خشن و نقد ناپذیر می سازد. در نتیجه ساختارهای قانونی مورد بی اعتمادی قرار می گیرند و حتی به فرایند ملت – دولت سازی در این جوامع آسیب می زند.

 

پرسش برجسته

دولت قانون مند می خواهد و مرد کهن

آیا می توان با افشاگری مقابله کرد؟

روی هم رفته افشاگری های رایج در جوامع مدنی گسسته و یا توده ای امری خطرناک برای تداوم زندگی سیاسی در این جوامع است. ما نیازمند دولت مقید به حکومت قانونیم. دولتی مقید به ساز و کار دموکراسی سیاسی. دولتی که با افراد متفاوت به یکسان رفتار کند. دولتی که اجازه دهد مردم براساس توانایی ها و شایستگی ها بر صدر نشینند. دولتی که بجای برنامه ریزی برای تک تک افراد یک جامعه و وعده بزرگ دادن به آنها بسترهای توسعه تدریجی را فراهم نماید. اما این دولت ها از فرهنگ سیاسی جامعه بر می خیزد. بنابراین معتقدم هر گونه تحول و اصلاح و رشد سیاسی مساله ای کاملا روانی و فرهنگی است. جامعه ای که اهل گفتگو، کار مداوم، پس انداز و تولید ثروت و اهل سازش و حل مساله است از توانایی بیشتری برای پذیرش دیگری و هضم ناملایمات اجتماعی برخوردار است. در چنین جامعه ای افشاگری سیاسی، مدنی می شود و همه به قانون احترام می گذارند. در چنین جامعه ای سیاستهای توسعه ای نیز از روندی با ثبات برخوردار می شوند و اسیر رشدهای سینوسی نمی گردند. در چنین جامعه ای مردم خود به موتور محرک توسعه تبدیل می شوند و کشور قدرتمندی را می سازند.

۲۳ اسفند ۹۱ ، ۱۷:۳۰