دکتر مجید استوار

پایگاه اطلاع‌رسانی

دکتر مجید استوار

پایگاه اطلاع‌رسانی

دکتر مجید استوار

دکتری علوم سیاسی در گرایش جامعه شناسی سیاسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران
مرکزی با معدل 18.29 طی دوره 1385 -89 و اخذ درجه عالی از رساله دکتری تحت عنوان
"نقش قدرت نمادین در پیروزی انقلاب اسلامی ایران" به استاد راهنمایی دکتر احمد نقیب زاده؛
- عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی رشت (از 1386 تا کنون)

556


از هم‌اکنون می‌توان حساسیت‌های دهمین انتخابات مجلس شورای اسلامی را احساس کرد. توجه و تدارک گروه‌های سیاسی از یک‌سو و منازعه سیاسی، اجتماعی و بین‌المللی میدان سیاسی ایران از سوی دیگر، خبر از جذابیت‌های انتخابات دهم در سال 1394 می‌دهد.

فارغ از منازعات سیاسی پیش روی، از منظر علم سیاست معتقد به شکل‌گیری پارلمانی نخبه‌گرا و کارآمد برای پیشبرد توسعه در کشور هستم. در ضعف احزاب و نهادهای سیاسی کارآمد، نیازمند ایجاد شرایطی هستیم که نیروها و نخبگان سیاسی جدیدی وارد چرخه تصمیم‌سازی کشور شوند. جمهوری اسلامی ایران برای دهه آینده نیازمند تربیت نیروهای سیاسی جدید و تازه نفسی است که با درک الزامات دنیای جدید و دوری از ایدئولوژی‌های متصلب جناحی، مسیر موفقی را برای پیشبرد توسعه در ایران ترسیم نمایند. انتخابات پارلمان دهم فرصت خوبی برای ساخت‌بخشی به گردش نخبگانی قدرتمند، جوان و تازه نفس در ایران است تا دهه آینده با وجود بحران‌های پیش روی بین‌المللی و منطقه‌ای، با کمترین هزینه به جایگاه درخوری دست یابیم.


با این وجود، الزامات زیر حساسیت انتخابات پارلمان دهم را دو چندان می‌کند:


یکم. بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی معتقد بودند که مجلس در رأس امور است. به‌واقع مجلس با نظارت بر همه ارکان کشور، نقشی بی‌بدیل و ممتاز در حفظ تعادل قدرت در ایران دارد. به همین سبب مردم انتظار دارند که موکلان‌شان با نظارتی همه‌جانبه و ممانعت از هرگونه کژروی و افراط و تفریط مسئولان، شرایط را برای هماهنگی و انسجام میان نخبگان حاکم به‌منظور اجرای سیاست‌های توسعه‌ای فراهم نمایند. فی‌المثل اگر دولت‌های نهم و دهم برخلاف نظر کارشناسان و استادان علم اقتصاد، تصمیم به انحلال سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی و شوراهای تخصصی کشور، نظیر شورای پول و اعتبار می‌گیرد و با تغییر رویه‌های جاری کشورداری، خود را ملزم به قوانین مصوب کشور نمی‌داند؛ این سئوال پیش می‌آید که مجلس شورای اسلامی در رأس امور در قبال این اقدام نسنجیده چه کرد و اساسا آیا صدایی از خانه ملت برای نقد رویه‌هایی این‌چنینی شنیده شد؟ چرا مجلس از ابزارهای خود برای کنترل لویاتان بی‌ترمز دولت غافل ماند؟ از این نظر، عملکرد گذشته نهاد پارلمان پیش روی ایرانیان است و از نگاه کنش‌گران سیاسی، مجلس دهم می‌تواند به گونه‌ای بازیابی شود که در رأس امور قرار گیرد.

دوم. سیاست‌های توسعه‌ای در ایران با بین‌المللی شدن و ارتباط وسیع و همه‌جانبه با جهان خارج امکان‌پذیر است و ایجاد ارتباط بین‌المللی مستمر در گرو وجود قوه مقننه پویا و پیشرو. از این‌رو نیازمند وضع قوانین متناسب با شرایط جدیدی هستیم که جایگاه ایران را در وضعیت جدید ارتقاء بخشد و این مسأله با شکل‌گیری پارلمانی توانمند و صاحب نظر در حوزه سیاست خارجی امکان‌پذیر می‌باشد. انتخابات سال بعد از این نظر نیز اهمیتی بنیادین برای نخبگان سیاسی دارد.

سوم. در ضعف جامعه مدنی و نبود احزاب فعال در میدان سیاسی ایران، انتخابات پارلمان دهم کارکردی مضاعف نیز برعهده دارد و آن، ایجاد زمینه‌های لازم برای جابه‌جایی نخبگان سیاسی از طریق انتخابات و افزایش جامعه‌پذیری سیاسی در ایران است. بنابراین بسیاری از کنش‌گران سیاسی از دورترین شهرهای ایران این امکان را دارند که با آراء مستقیم مردم وارد ساختار سیاسی و تصمیم‌گیری کشور شوند.

این ویژگی‌ها، انتخابات دهم را از جذابیت منحصر به فردی نزد کنش‌گران سیاسی برخوردار می‌کند و سبب می‌شود گروه‌های سیاسی از این فرصت برای کسب قدرت سیاسی و یا تثبیت خود حداکثر بهره را ببرند. بر این اساس، دو جریان سیاسی اصولگرا و اصلاح‌طلب با تمام ابزارهای لازم فرصت انتخابات دهم را از دست نخواهند داد و با تجمیع نیروهای سیاسی و اجتماعی خود درصدد کسب کرسی‌های پارلمان خواهند بود.

اما آن‌چه که انتخابات سال آینده را با حساسیت مضاعفی روبه‌رو می‌سازد، تجربه هشت ساله دولت‌های نهم و دهم و حضور پررنگ احمدی‌نژادی‌ها در انتخابات سال آینده می‌باشد. طی هشت سال دولت اصولگرای محمود احمدی‌نژاد، میراثی ماندگار برجای گذاشت که از هر حیث یگانه و بی‌بدیل است و از این‌رو جریان‌های اصلاحی و اصولگرایی بدون درک و بررسی احمدی‌نژادیسم در ایران قادر به درک انتخابات دهم نخواهند بود.

با میراث به‌جا مانده از دولت پیشین از حیث آشفتگی اقتصادی، بی‌نظمی مالی، ایجاد ساختارمند نظام حامی پروری در عرصه‌های آموزشی، مالی، سیاسی و اداری نمی‌توان وارد میدان منازعه انتخاباتی اردوگاه اصولگرایان و اصلاح‌طلبان شد و نسبت به این میراث سکوت کرد و چیزی نگفت. بر این اساس پاره‌ای از اصولگرایان از احمدی‌نژاد تبری می‌جویند و با ایجاد محوری جدید، اصولگرایان میانه‌رو را هدایت خواهند کرد. شهردار تهران و رئیس مجلس شورای اسلامی در رأس اصولگرایان میانه‌رو طی یک سال آینده تلاش خود را معطوف به بازیابی و ساختاریابی نیروهای سیاسی خود می‌کنند.

از سمت چپ جریان اصولگرایی، اصولگرایان با محوریت احمدی‌نژاد تلاش خواهند کرد با هویتی واحد نیروهای سیاسی وفادار به خود را در تمامی میدان سیاسی ایران سازماندهی کرده و پارلمان را در اختیار بگیرند.

اما اصلاح‌طلبان و اعتداگرایان از شرایط متفاوتی برخوردارند و با پیروزی در انتخابات یازدهم ریاست جمهوری، بیش از هر زمان دیگر خود را در پارلمان ایران می‌بینند. این گرایش‌های فکری با نگاهی به تجربه انتخابات یازدهم و ایجاد ائتلافی فراگیر تلاش می‌کنند که نظر رأی‌دهندگان ایرانی را به خود جلب نمایند و از استراتژی نقد بی‌محابای دولت‌های نهم و دهم برای پیشرفت جایگاه خود در عرصه سیاسی دریغ نخواهند کرد.

روی هم رفته به‌نظر می‌رسد میدان سیاسی انتخابات در سال آینده تحت تأثیر خواستگاه سه جریان سیاسی اصلاحی ـ اعتدالی، احمدی‌نژادی‌ها و اصولگرایان میانه خواهد بود و از این‌رو پارلمان دهم را بیش از هر زمان دیگر از جذابیت‌های ویژه‌ای بهره‌مند خواهد کرد. این‌که کدامیک از این جریان‌های سیاسی حال حاضر موفق به کسب حداکثری کرسی‌های سبز رنگ مجلس دهم می‌شوند، به عواملی چند بسته است که طی دوازده ماه آینده می‌تواند مسیر انتخابات را به کام‌شان تلخ یا شیرین نماید.


• استاد دانشگاه

•• ماهنامه همشهری ماه، شماره 130، فروردین 1394

۰۴ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۵۱

 

استوار

یکصد و هشت سال پیش که مشروطه آمد؛ نخستین انتخابات پارلمان محدود به انتخاب گروه‌های اجتماعی نظیر روحانیان، زمین‌داران، تجار و اصناف، اشراف قاجاری و سران ایلات بود. کم‌کم طی ادوار بعدی، زمینه‌های لازم برای مشارکت بیشتر دیگر گروه‌ها و طبقات در ایران فراهم شد و نهاد پارلمان را به یکی از نمادهای ایران سیاسی جدید در مقایسه با ایران قدیم بدل کرد. تجربه پیشینیان در این‌خصوص سبب شد ایرانیان نهاد پارلمان را به‌عنوان نهادی محدود کننده قدرت استبدای ارج نهند و نسبت به کارکرد آن توجهی ویژه داشته باشند.

 

با شکل‌گیری انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، "انتخابات" به‌عنوان یکی از میدان‌های مشارکت سیاسی مردم و جابه‌جایی نخبگان حکومتی از هر نظر برای ایرانیان اهمیتی سرنوشت‌ساز دارد و تداعی‌کننده آرمان‌های پیشینیان است.

به همین علت، نخبگان حکومتی نشسته بر صندلی وکالت مردم بیش از بقیه نخبگان به مسأله مشارکت مردم و نحوه حضورشان در آینده قدرت سیاسی حساس بودند و از دوره پنجم قانون‌گذاری در مجلس شورای اسلامی زمزمه‌های تغییر نحوه برگزاری انتخابات مجلس و گزینش نمایندگان مورد توجه پاره‌ای از پارلمان‌نشینان قرار گرفت. اما هر بار بنا به مصلحتی، این کار از دستور خارج شد یا به تأیید شورای نگهبان نرسید.

صرف‌نظر از تجربه یکصد و هشت ساله پارلمان‌نشینی و کارآمدی و کارآیی این نهاد، طرح استانی شدن انتخابات که اخیراً در مجلس نهم مورد توجه قرار گرفته است، با اشکالاتی روبه‌روست که به اختصار به آن می‌پردازیم:

1- در بند یک این طرح، یکی از اهداف اصلی طراحان استانی شدن انتخابات، لزوم توجه نمایندگان به امور ملی و کلان، برنامه‌محوری و پرهیز از محلی‌گرایی عنوان شده است. یعنی طراحان پیشنهاد می‌کنند برای ممانعت از تلف شدن وقت نمایندگان در امور جزئی و روزمره در حوزه‌های انتخابیه، بهتر است انتخابات استانی برگزار شود تا نمایندگان منتخب به امور کلان و مشکلات اساسی کشور بپردازند.

بر اساس اصل هشتاد و سوم قانون اساسی، "هر نماینده در برابر تمام ملت مسئول است و حق دارد در همه مسائل داخلی و خارجی کشور اظهار نظر نماید." اگر نمایندگان فی‌المثل به اظهار نظر و بیان دیدگاه‌های خود در مسائل کشور تمایلی ندارند، این مشکل از قانون نیست، بلکه علاقه پاره‌ای از نمایندگان شهرستان‌ها اساساً معطوف به دخالت حداکثری در امور اجرایی حوزه‌های انتخابیه‌شان است و از آن به‌عنوان یکی از ویژگی‌های ذاتی "کاربلدی" و "اقتدار" یاد می‌کنند! کسی از توجه نمایندگان به امور ملی ممانعت نکرده است؛ این خود نمایندگان هستند که علائق بومی و استانی را در صدر توجه خود قرار می‌دهند و از تمرکز بر مسائل کلان و ملی باز می‌مانند. فی‌المثل اگر پاره‌ای از نمایندگان دور هفتم، هشتم و نهم مجلس شورای اسلامی به وظایف ملی و قانونی خود بیش از مسائل محلی علاقه‌مند بودند، حداقل می‌توانستند با نظارت و ابزار قانونی، از بسیاری از کج‌روی‌ها و انحرافات دولت‌های نهم و دهم ممانعت نمایند تا وضعیت فساد در کشور به جایگاهی که اکنون در آن هستیم نمی‌رسید. بنابراین این نماینده‌های منتخب هستند که علاقه وافری به دخالت حداکثری در امور روزمره و محلی حوزه انتخابیه خود دارند.

از منظر نظری نیز در نبود احزاب و سازمان‌های سیاسی، هر تغییری در قانون انتخابات، نتیجه مورد نظر طراحان را تأمین نمی‌کند و نمایندگان همچنان درگیر جزئی‌ترین مسائل شهری و استانی خواهند بود. در عین حال به‌نظر می‌رسد نمایندگان شهرستان‌ها در ایران بازتاب‌دهنده نقد و نظر مردم نسبت به زندگی سیاسی و اجتماعی در مرکزاند و ندیده گرفتن کثیری از توده‌ها به بهانه استانی شدن انتخابات به زیان منافع ملی کشور خواهد بود.

2- در بند دوم اهداف این طرح، بر مزیت انتخاب افراد کیفی و تحصیل‌کرده برای پارلمان اشاره شده است. در صورتی که برای تأمین این هدف، نیازی به برگزاری استانی انتخابات نیست و شکل‌گیری احزاب سیاسی می‌تواند مسیر لازم برای انتخاب افراد باکیفیت‌تر و باتجربه‌تر را هموار سازد. تا زمانی که احزاب در جریان انتخابات ورود نکنند و کادر نسازند و برنامه ندهند، ما نخواهیم توانست انتخابات کیفی داشته باشیم. بنابراین نمایندگان مجلس برای کیفی شدن انتخابات به شکل‌گیری احزاب در کشور کمک نمایند.

3- درخصوص ممانعت از تخلفاتی نظیر خرید و فروش رأی که از مزایای این طرح نام برده می‌شود، به‌نظر می‌رسد این مسأله در تمام دنیا به‌سادگی حل و فصل شده است. الزامات این کار، الکترونیکی شدن انتخابات و نظارت دقیق قوه قضائیه و احزاب سیاسی در کشور است. با الکترونیکی شدن انتخابات هم شاهد کاهش چشمگیر بسیاری از اعتراض‌های سیاسی به نحوه شمارش آراء و برگزاری انتخابات خواهیم بود و هم اقتدار و ثبات سیاسی دولت افزایش خواهد یافت.

4- در یکی از بندهای طرح، استثنائاتی برای بعضی از استان‌های ایران که ترکیب قومی ـ مذهبی متفاوتی دارند درنظر گرفته شده است که به‌نظر می‌آید این مسأله با روح جامعیت و فراگیری و عدالت‌گونه هر قانونی منافات دارد.

5- علی‌رغم ادعای طراحان که برگزاری انتخابات استانی منجر به کاهش هزینه‌های مادی خواهد شد، به‌نظر می‌رسد این موضوع از اساس اشتباه است و با گسترده شدن حوزه انتخابیه، هر کاندیدایی که از رانت قدرت مادی و ارتباطی بیشتری برخوردار است، به همان نسبت شانس موفقیت وی نیز افزایش می‌یابد. بنابراین هم هزینه‌ها به‌صورت تصاعدی بالا می‌رود و از همه مهم‌تر، روند جابه‌جایی نخبگان حاکم به‌صورت دموکراتیک نیز مخدوش می‌شود.

6- سازوکار نظام انتخاباتی ایران به‌صورت تک‌مجلسی است و ما در کشورمان از پارلمان‌های محلی و ایالتی و همچنین نظام انتخابات حزبی برای قانون‌گذاری و رتق و فتق امور مردم برخوردار نیستیم و در صورت استانی شدن انتخابات، حلقه ارتباطی بسیاری از مردم روستاها و شهرهای کوچک با مرکزیت سیاسی قطع می‌شود و افزایش نارضایتی را به‌دنبال خواهد داشت. تا زمانی که ما در ساختار سیاسی انتخابات، تغییرات بنیادین پدید نیاوریم، نخواهیم توانست استانی شدن انتخابات را به مظهر مشارکت سیاسی مردم و تقویت دموکراسی تبدیل سازیم.

7- در فرهنگ سیاسی بعضی از مناطق کشورمان، بنا به سنت‌های قدیمی، رقابت و منازعه‌ای تاریخی میان مردمان بعضی از شهرها وجود دارد که سبب می‌شود مردمان آن مناطق به‌سادگی نتوانند مشارکت فعالانه و همدلانه‌ای را در کنار یکدیگر برای پیشبرد امور مشترک تجربه نمایند. بر همین اساس در برگزاری انتخابات می‌توان در هر استانی دو شهر را پیدا کرد که برگزاری انتخابات به‌صورت استانی آن منازعات را تشدید می‌کند و بنا به دلایلی حاضر به پذیرش فرهنگی یکدیگر نیستند و از منازعات تاریخی برخوردارند. در چنین وضعیتی، طراحان آیا نسبت به این مسأله فکری کرده‌اند و راه حلی داده‌اند؟

بنابراین در یک جمع‌بندی کلی می‌توان گفت نبود ساختار سیاسی متناسب با برگزاری انتخابات استانی، نظیر وجود مجالس ملی و ایالتی و همچنین فقدان نظام انتخاباتی حزبی و فرهنگ سیاسی مشارکتی و رقابتی در میان  بخشی از مناطق ایران، از بزرگترین موانع برگزاری انتخابات استانی در ایران است که طراحان و موافقان طرح لازم است نسبت به این موارد توجه بیشتری نمایند.

 

 

 

• استاد دانشگاه
•• ماهنامه همشهری ماه، شماره 129، اسفند 1393
 
 
۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۵۳


2


سیاسی ایران از حساسیت دراماتیکی برخوردار است. از سویی، میراث اقتصادی و از سوی دیگر، میراث بین‌المللی به‌جای مانده از دولت‌های نهم و دهم سبب شده است که دولت حسن روحانی با بحران‌های مضاعفی روبه‌رو شود؛ بحران‌هایی که ابعاد ملی و بین‌المللی دارد.


به‌واقع ابعاد میراث دولت پیشین آن‌چنان سایه‌ای بر ایران و دولت روحانی افکنده است که سال‌ها زمان لازم است تا کژی‌های آن میراث از ایران زدوده شود. احمدی‌نژاد با سیاست داخلی و خارجی ایران کاری کرده است که خواسته یا ناخواسته او به پدیده‌ای ماندگار در تاریخ ایران تبدیل شده و هر از چند گاهی زمزمه بازگشت وی به قدرت، نگرانی فزاینده‌ای میان گروه‌های سیاسی برمی‌انگیزد.

به نظر ما میراث به‌جای مانده از دولت پیشین و تداوم موانع کارآمدی نهاد دولت در ایران سبب شد که روحانی اختلاف نظر در حل منازعات را به عرصه عمومی انعکاس دهد و از امکان برگزاری رفراندوم برای حل مهم‌ترین مسائل اقتصادی و سیاسی سخن بگوید. آن میراث چه بود؟

منازعه بین‌المللی به‌عنوان مهمترین میراث خارجی دولت‌های نهم و دهم، کشور را با تحریم‌ها و انزوای بین‌المللی روبه‌رو ساخت. سبب اصلی آن نیز فعالیت هسته‌ای ایران و مواضع دولت پیشین در قبال جهان غرب بود.


احمدی‌نژاد با زبانی تهاجمی و تحریکی با جهان غرب سخن می‌گفت و مباحث روابط بین‌الملل را از تریبون‌های عمومی برای توده‌ها طرح می‌کرد؛ مباحثی که باید در دانشگاه‌ها و مراکز علمی و نهادهای کارشناسی، نظیر وزارت امور خارجه مورد بحث و بررسی قرار می‌گرفت، نه در جایگاه‌های سخنرانی در میان توده‌های مردم. ماه‌ها طول خواهد کشید تا دولت روحانی این روابط را ترمیم کند و زبان منطق و تعامل را جایگزین زبان تقابل‌گرایانه پیشین نماید.

در عرصه داخلی، دولت‌های نهم و دهم یکی از منازعه برانگیزترین دولت‌های پس از انقلاب بودند. جابه‌جایی و تغییر به‌یک‌باره مدیران و سیاست‌های اقتصادی، تخریب و انحلال نهادهای قانونی و تخصصی نظیر شورای اقتصاد، شورای پول و اعتبار و سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی و ایجاد نهادهای موازی در سیاست خارجی و برنامه‌ریزی در نهاد ریاست جمهوری و خط و نشان کشیدن برای مخالفان بعضاً خیالی در تریبون‌های عمومی، میدان سیاسی ایران را روز به روز بحرانی‌تر می‌ساخت. در چنین شرایطی، بسیاری از نخبگان فکری سکوت اختیار کردند و اصولگرایان رادیکال میدان‌دار سیاست در ایران شدند.

در این میدان سیاسی، شیخ حسن روحانی سکان‌دار دستگاه اجرایی شد و تلاش کرد تا عرصه خارجی و داخلی را از بحران‌های گذشته رهایی بخشد و امیدآفرین شرایطی جدید در کشور شود. اما با موانعی بزرگ نیز مواجه بود.

در میدان سیاسی بین‌الملل، دولت روحانی دستاوردهای بزرگی داشته است و با اتخاذ سیاست گفت‌وگو و تنش‌زدایی تلاش می‌کند میان ایران و غرب هم‌افزایی ایجاد کند. در شرایط بحرانی منطقه خاورمیانه، ایران در وضعیت باثبات و آرامی قرار دارد و در چنین موقعیتی، غرب از سیاست گفت‌وگو با ایران برای حصول به نتیجه استقبال می‌کند و ایران نیز در تلاش است از این فرصت برای همگرایی اقتصادی بهره ببرد. موانع داخلی همگرایی با جهان غرب، پاره‌ای از گروه‌های سیاسی و دلواپسانی هستند که به لحاظ ایدئولوژیک رابطه‌ای میان ایران و غرب متصور نیستند.

 دلواپسی بعضی از افراد و گروه‌های سیاسی سبب واگرایی نیروهای سیاسی قدرتمند داخلی شده و زمینه برای همگرایی پیشرفت مذاکرات کاهش می‌یابد. این مخالفت‌ها دولت روحانی را در شرایط سختی قرار داده است.

علاوه بر آن در عرصه داخلی نیز انتظارات فزاینده‌ای از دولت "تدبیر و امید" وجود دارد. کنترل تورم و ایجاد رشد اقتصادی و اشتغال از مهمترین مطالبات ایرانیان از دولت است. اما دولت با کاهش قیمت نفت در بدترین شرایط ممکن قرار دارد و از قدرت لازم برای حل همه معضلات در زمانی کوتاه برخوردار نیست. بنابراین طرح همه‌پرسی از سوی روحانی راه حلی برای خروج از منازعه‌برانگیزترین مسائل ایران در شرایطی است که نیروها و جناح‌های سیاسی مخالف، از دلواپسی سخن می‌گویند و با وجود شکست در آخرین انتخابات، همچنان خود را نماینده اکثریت مردم می‌پندارند.

روحانی با طرح همه‌پرسی تلاش می‌کند هم این مخالفت‌ها را بی‌اثر سازد و هم شرایطی دموکراتیک برای پذیرش موضوعات چالش‌برانگیز فراهم نماید.

به‌طور کلی، بیش از یک دهه از منازعه هسته‌ای ایران با غرب می‌گذرد و دولت ایران در موقعیت تصمیم‌سازی بزرگی قرار گرفته و ناگزیر از انتخاب مسیری درست برای آینده ایران است. به‌نظر می‌رسد دولت ایران طی چند ماه آینده این کار را خواهد کرد. اما آیا منازعات بین‌المللی و داخلی پایان می‌یابد؟


۰۴ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۰۳




به گزارش "لاهیگ"، دکتر مجید استوار در مراسم  جشن پیروزی انقلاب اسلامی در جمع مدیران و کارکنان امنیت پرواز فرودگاه بین‌المللی سردار جنگل رشت اظهارکرد:  نظام آموزشی کارآمد، قانون‌مداری، ثبات سیاسی، ساختار سیاسی کارآمد و اقتصاد بازار را از عوامل توسعه در جهان امروز می باشد.

وی ضمن نقد سیاست‌های اقتصادی پوپولیستی ادمه داد:علی‌رغم آن‌که بیش از 60 درصد درآمد نفتی تاریخ ایران در 108 سال گذشته، طی سال‌های 1384 تا 1392 به‌دست آمد، اما متأسفانه نتوانستیم زیرساخت‌های توسعه، نظیر حمل و نقل سریع‌السیر زمینی و هوایی را به استانداردهای جهانی نزدیک سازیم و با سیاست‌های شتابزده، کشور را با تورم و بیکاری فزاینده روبه‌رو ساختیم.

این استاد علوم سیاسی   با تأکید بر این‌که دهه چهارم انقلاب از سوی رهبری معظم انقلاب به دهه "پیشرفت و عدالت" مزین شده است، بر به‌کارگیری نخبگان توسعه‌گرا برای تحقق آرمان‌های توسعه تأکید کرد.

این عضو هیأت مدیره بنیاد توسعه گیلان؛ برای رسیدن به ایرانی قدرتمند و توسعه‌یافته، نیازمند کاهش سطح منازعه سیاسی در داخل و محدود کردن دولت به نظارت و ایجاد امنیت و کمک به گردش نخبگان توسعه‌گرا هستیم.



استوار همچنین با مروری بر تجربه توسعه در کشورهای کره جنوبی، ترکیه و مالزی؛ ایجاد مزیت اقتصادی در زمینه صنعت و گردشگری را لازمه توسعه در کشور عنوان کرد.

 وی از سیاستمداران ایرانی خواست که مسئولیت‌های اقتصادی و سیاسی را به افراد متخصص و کارآمد بسپرند و زمینه‌های لازم را برای گردش فرهیخته‌ترین نخبگان فراهم نمایند.

 استاد علوم سیاسی دانشگاه با گرامیداشت یاد و خاطره شهدای انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس گفت: امام خمینی(ره) با اتکاء به قدرت نمادین، انقلاب اسلامی را رهبری کردند و ساختار نوینی را در میدان سیاسی ایران بنا نهادند؛ قدرتی که بدون تردید از سوی همگان پذیرفته شد و مورد تکریم قرار گرفت.

این استاد دانشگاه در پایان ضمن تأکید بر کاهش اختلاف نظرات سیاسی در کشور خاطرنشان کرد: برای کسب سهم مناسب در منطقه و جهان، نیازمند تعامل، مدارا، حفظ وحدت و انسجام نخبگان حاکم و کار مداوم همه ایرانیان هستیم تا با به‌کارگیری همه پتانسیل کشور، رشد اقتصادی مداوم را شاهد باشیم./


۲۴ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۱۲


شاه


مجید استوار  صبح امروز در گفتگو با خبرنگار فارس در رشت با بیان اینکه اتفاقات سال های 1357 غیر قابل پیش بینی بود، اظهار کرد: : هیچ کدام از نهاد های امنیتی داخلی و خارجی انقلاب ملت ایران را  پیش بینی نکرده بودند.


وی با بیان اینکه  اقتصاد ایران طی ابتدای دهه 50 شمسی به علت رشد قیمت نفت در شرایط  مناسبی قرار داشت؛ افزودند: علت اصلی شکل گیری انقلاب اسلامی در روحیه خاص  ملت ایران نهفته هست.روحیه ای که از ابعاد تاریخی و نمادین برخوردار است و در بزنگاه های تاریخی تحول آفرین می شود.


مدیر گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رشت با بیان اینکه از منظر جامعه شناسی سیاسی، چرایی شکل گیری وقایع انقلاب به سال های پیش از سال 57 شمسی بر می گردد، تصریح نمود: حس حقارت عمومی احساسی فراگیر بود که جامعه ایرانیان در آن سالها آن را تجربه می کرد.


استوار با بیان اینکه جامعه ایرانی از سال 1350 در حال تغییر بود، تصریح نمود: این تغییرات در سبک زندگی و تفکر را می توانیم در لابلای نوشته ها، ادبیات، سینما و آثار نخبگان و اندیشمندان و مبارزان به وضوح دید.


وی با بیان اینکه رفتار های آن زمان حکومت باعث ایجاد روحیه حقارت در بین توده ها ی مردم شده بود گفت: این حقارت عمومی  صرفا اختصاص به توده ها نداشت بلکه در عرصه فکر و نظر و اندیشمندان را نیز در بر می گرفت.


استاد علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی با بیان اینکه در سالهای قبل از  انقلاب شکاف میان نخبگان فکری و حکومت عمیق تر شد،گفت:  رژیم پهلوی علاوه بر آن  دچار شکاف طبقاتی، اقتصادی ، سنت و تجدد شده بود که این وضعیت رژیم را با بحران مضاعف روبرو ساخت.


وی ادامه داد : وقتی این شکاف ها در جامعه  زیاد شد طبیعتا جامعه با شرایطی مواجه گشت که آن را می توان احساس حقارت  عمومی در بین توده ها ی مردم و علما و اندیشمندان نماید .


این استاد دانشگاه همچنین از نشست های محمد رضای پهلوی با مشاوران خود  برای جلوگیری از وضع موجود آن زمان گفت و افزود : در آبان و آذر 1357 محمد رضا پهلوی با برخی از مشاورین حکومت جلساتی را برگزار می کنند و از همه سئوال می پرسد که چرا ملت یک صدا مرگ بر شاه می گویند؟


وی ادامه داد: برخی از مشاورین وی (که اسناد صحبت هایشان هم موجود است) اینگونه پاسخ داده اند که شما (محمد رضا پهلوی ) به نماد ایجاد حقارت و مخالفت ملت ایران تبدیل شده اید.


به لحاظ تاریخی نیز مردم، شاه را به یزید زمان بازنمایی می کردند و او را حاکمی ظالم و مغرور می دانستند.


وی فرار محمد رضا پهلوی را از ایران به دنبال فشار های زیاد مردم که در پی خواست های مکرر علماء و دیگر مبارزین قیام کرده بودند دانست و تصریح نمود : محمد رضا پهلوی  به هیچ وجه راضی نبود که کشور را ترک کند بلکه  فشار مردم و فروپاشی روانی او در کنترل اوضاع باعث شد که فرار نماید .


این استاد دانشگاه خاطر نشان کرد : حکومت پهلوی به تغییرات سطوح زیرین جامعه بی تفاوت بود و مشروعیت خود را به مرور از دست داد. به همین سبب دولتها باید مرتب در صدد مشروعیت سازی باشند و با توجه به تغییرات زمانه، نمادهای مشروعیت آفرین بیافرینند و نوآوری کنند. 


لینک خبر در خبرگزاری فارس 


 باز نشر شده در سایت های 

دیار باران  املش ما  ؛ پیام بشرویه ؛ صبح شفت  ؛ عصر زنجان 




۲۶ دی ۹۳ ، ۱۰:۵۳

استوار

از خرداد 1392 شمسی میدان سیاسی ایران تحت تأثیر اعتدال‌گرایی قرار گرفت؛ روش و منشی که با شرایط سیاسی، اقتصادی و بین‌المللی پس از محمود احمدی‌نژاد بیش از هر زمان دیگری نیازمندش بودیم. با گذشت یک سال و نیم از استقرار دولت "تدبیر و امید"، جریان‌هایی از اصلاح‌طلبی و اصولگرایی در تلاش‌اند که روش اعتدالی را در سیاست درپیش گیرند و از نفوذ جریان‌های رادیکال ممانعت نمایند.

به دلایلی مهم، ایران در شرایطی قرار گرفته که حضور نیروهای سیاسی و اجتماعی مدبر و معتدل بیش از هر زمان دیگری احساس می‌شود و از این‌رو جریان‌های سیاسی ایران از رویکرد اعتدالی برای افزایش قدرت و نفوذ خود بهره می‌برند. این دلایل مهم چیست؟


یکم. مهمترین علل وجود نیروهای اعتدال‌گرا در میدان سیاسی ایران، "توسعه" است. توسعه ایران بزرگترین و فوری‌ترین نیاز کشور در حال حاضر است. هم‌اکنون با رکود فزاینده اقتصادی و بیکاران رو به تزایدی روبه‌رو هستیم که به‌دور از هرگونه نگاه جناحی، پای منافع کشور را به میان می‌آورد و نخبگان حاکم با عزمی بزرگ باید در کوتاه‌ترین زمان، بحران‌های اقتصادی رو به تزاید را مرتفع سازند. بر اساس آمارهای بانک مرکزی و برآورد اقتصاددانان، بیش از 8.5 میلیون متقاضی کار در کشور وجود دارد که بدون رشد اقتصادی بالای 8 درصد قادر به پاسخگویی به این نیاز نخواهیم بود. برای رسیدن به رشد اقتصادی باثبات و شرایط ایده‌آل، نخست باید میان نخبگان حاکم همگرایی و هماهنگی در اجرای سیاست‌های توسعه وجود داشته باشد. به سبب وجود تنش‌های فکری و فلسفی میان کنش‌گران سیاسی، تا کنون نتوانسته‌ایم هماهنگی لازم را در سیاست‌های توسعه ایجاد کنیم. وجود ناهماهنگی میان نخبگان حاکم سبب شد که دولت نهم سیاست‌های 16 سال گذشته را مورد نقد و انکار قرار دهد و اسناد بالادستی توسعه نظیر سند چشم‌انداز را اجرا نکند. بنابراین لزوم ایجاد همگرایی در سیاست‌های توسعه، اولویت نخست ایران در چند سال آینده خواهد بود و ایجاد این شرایط به عملکرد نیروهای اعتدالی هر دو جریان سیاسی کشور بستگی دارد.


دوم. نظام‌های سیاسی برای چابک‌سازی و کارآمدی هر از چند گاهی نیازمند جابه‌جایی نخبگان حاکم‌اند. انتخابات پارلمان یکی از راه‌های اطمینان‌ساز جابه‌جایی نخبگان و هماهنگ‌سازی سیاست‌های توسعه می‌باشد. از همین رو، اعتدال‌گرایی مورد توجه هر دو جریان سیاسی اصول‌گرا و اصلاح‌طلب است و اتخاذ روش اعتدالی، موفقیت احتمالی آن‌ها را برای کسب قدرت سیاسی افزایش می‌دهد.

سوم. شرایط بین‌المللی و منطقه‌ای به گونه‌ای است که رادیکالیسم سیاسی، همسایگان ایران را با بحران‌های فزاینده امنیتی روبه‌رو ساخته است و به‌نظر می‌رسد تجربه هشت ساله دولت محمود احمدی‌نژاد در داخل و شرایط سیاسی بین‌المللی، مردم را بیشتر به سمت نیروهای سیاسی مخالف رادیکالیسم سوق می‌دهد. از همین رو، جریان‌های سیاسی اهل گفت‌وگو و مصالحه در جهت کسب حداکثری منافع ملی از اقبال بیشتری برخوردار می‌گردند.


چهارم. ناکامی نیروهای اصلی جریان اصلاح‌طلب و اصول‌گرا برای کسب قدرت سیاسی طی سال‌های اخیر سبب می‌شود این گروه‌ها با بازاندیشی حضور سیاسی خود به نیروهای جدید و جوان میدان دهند و شرایط را برای شکل‌گیری تکنوکرات‌های آینده در جمهوری اسلامی آماده سازند و این موضوع اهمیت و مرکزیت فعالیت سیاسی اعتدال‌گرایانه را نزد این گروه‌ها فزونی می‌بخشد.


مجموعه این دلایل سبب می‌شود که نزاع بر سر کسب قدرت سیاسی در ایران طی چند سال آینده با حرارت و انرژی بیشتری دنبال شود. بنابراین برای کنترل این نزاع، میدان نبرد سیاسی به سمت رقابت میان نیروهایی با رویکرد اعتدالی متمایل می‌گردد. اصول‌گرایان و اصلاح‌طلبان در چنین شرایطی به بازیابی و بازسازی نیروهای سیاسی خود اقدام خواهند کرد و با تشکیل احزاب و گروه‌های جدید سیاسی، به‌دنبال کسب کرسی‌های پارلمان و دولت در آینده خواهند بود. در این میان اصول‌گرایان کاری مضاعف پیش رو خواهند داشت؛ زیرا این گروه از سویی به‌عنوان بزرگترین ناکام سیاسی در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، ناکامی‌های دولت پیشین را به نام خود یدک می‌کشد و از سویی دیگر، با تغییر ایجاد شده در سبک زندگی کثیری از جامعه طی چند سال گذشته، جذابیت بسیج‌کنندگی لازم را برای بخش‌های مدرن و جوان جامعه از دست داده است.


بنابراین برای موفقیت در میدان سیاسی ایران، بازسازی فکری و تشکیلاتی لازم است و بدون این بازسازی نمی‌توان افکار عمومی را به سمت و سوی خود خواند. اصول‌گرایان مخالف مشی دولت پیشین، نیازمند تشکیلات و سازمان سیاسی جدیدی برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی‌اند. افکار عمومی جامعه ایرانی به‌شدت دچار تغییر شده است و از طریق نمادهای تجدد به باورها و تقاضاهای جدیدی سوق یافته که به کلی آن را با ویژگی‌های یک جامعه سنتی متمایز می‌سازد. باورها و ذهن‌های نتراشیده‌ای هم داریم، اما جامعه سمت و سوی مدرنی دارد و طبعاً برنامه‌ها و ویژگی‌های نو برای آن جذابیت پیدا می‌کند و نمی‌توان از طریق باورهای سنتی، او را برانگیخت. هم‌اکنون شبکه‌های اجتماعی، تلفن همراه، رسانه‌های تصویری و اینترنت بر شکل‌دهی اذهان عمومی تأثیر فراوان دارد. نیروهای سیاسی اصول‌گرای حول محور شهردار تهران نیز با بازیابی خود نیازمند نزدیک شدن به این تمایزات اجتماعی جدیدند. تمایزاتی که برآمده از نسل پس از انقلاب اسلامی‌اند؛ نسلی که هم به معنویات و ارزش‌های اجتماعی و دینی وفادارند و هم به ارزش‌های دوران تجدد، نظیر آزادی‌های مدنی و زندگی شخصی. بنابراین اصول‌گرایی اعتدال‌گرا از وجود تفاوت‌ها نمی‌هراسد و در تلاش برای درک تمایزات جامعه جدید است.

باید بپذیریم که مجموعه مکانیسم‌هایی که نقش جذب کثیری از افراد را در نظام اجتماعی و اقتصادی برعهده دارد، امروزه با بحران مواجه شده است. نه احزاب بزرگ و جا افتاده‌ای داریم که جامعه‌پذیری سیاسی را دوام بخشند و نه نظام آموزشی کارآفرین و نه اقتصاد بزرگ و رو به رشدی که انگیزه جذابی برای جوانان جویای نام فراهم نمایند.

اگر قرار باشد آینده ایران به‌درستی در مسیر توسعه قرار گیرد، هم اصول‌گرایان و هم اصلاح‌طلبان نیازمند تغییر و بازنگری در بینش و روش سیاسی و باورهای خود برای تعامل با جامعه ایران‌اند. بنابراین کنار گذاشتن نزاع‌های سیاسی و حذفی و پذیرفتن گفت‌وگو، سازش و مصالحه به شکل‌گیری نخبگان حاکم داناتر و کارآمدتر کمک خواهد نمود.


به میانه دهه چهارم انقلاب اسلامی رسیده‌ایم؛ دهه‌ای که مقام معظم رهبری از آن با عنوان دهه "پیشرفت و عدالت" یاد کرده‌اند. از این نظر، آینده ایران در گرو گذار موفقیت‌آمیز واگذاری مسئولیت سیاسی به نسل‌های جدید است؛ نسلی که می‌شود به آن اعتماد کرد و وفاداری و سرمایه اجتماعی لازم را در آن نهادینه ساخت. از این‌رو، تداوم حضور و رقابت نیروهای اعتدالی هر دو جریان سیاسی کشور و تغییر و بازیابی این جریان‌ها در پویش سیاسی موجود به تثبیت و تداوم مشروعیت نظام سیاسی در ایران کمک می‌کند.


• مدیر گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رشتو عضو هیأت مدیره بنیاد توسعه گیلان

•• ماهنامه همشهری ماه، شماره 127، دی 1393

۲۶ دی ۹۳ ، ۰۹:۲۲

سیاست


در دنیای سیاست هر سیاستمداری قاعدتاً باید از پرنسیب برخوردار باشد. این پرنسیب از چگونه سخن گفتن، لباس پوشیدن، رعایت احترام و ادب و محبت به هم‌نوعان تا رفتار و اعتقاد سیاسی و مشی سیاسی مشخص را شامل می‌شود.


متأسفانه نبود پرنسیب سیاسی یکی از ویژگی‌های برخی سیاستمداران ایرانی است. به همین دلیل بسیاری از این کنش‌گران میدان سیاسی هر از گاهی بسته به وزیدن باد قدرت به سویی، به آن‌سو می‌روند و رنگ و بوی سیاسی جدیدی به خود می‌گیرند.


بی‌پرنسیبی در میدان سیاسی زمانی برجسته می‌شود که برخی کنش‌گران سیاسی در حاکمیت اصلاح‌طلبان بر دولت، اصلاح‌طلبی تمام عیار می‌شوند و در دولتی با سیاست‌های بعضاً پوپولیستی، تا عالی‌ترین سطوح با آن همکاری می‌نمایند و اکنون نیز با چرخشی فاحش، مدعی اعتدال‌گرایی و عقلانیت‌اند.


آیا یک دانشجوی علم سیاست حق ندارد بپرسد که چرا کارنامه بازیگران سیاسی و برخی نمایندگان مجلس در استان گیلان رنگی است و از یکرنگی و ثبات برخوردار نیست؟ مگر می‌توان جهان‌بینی فکری را روزانه و ماهانه عوض کرد؟ چرا بعضی‌ها از نقد می‌هراسند و بدین می‌اندیشند که اینان متعلق به کجایند و به کجا وابسته‌اند؟!


علم سیاست به رفتارشناسی این سیاستمداران توجه ویژه‌ای دارد و طی دو دهه اخیر با بهره‌گیری از  نمادشناسی و نشانه‌شناسی تلاش می‌کند بفهمد که چرا بعضی از سیاستمداران، دیگران را به خوب و بد یا خودی و غیرخودی تقسیم می‌کنند؟ چرا پاره‌ای از این سیاستمداران دوست دارند با افراد ضعیف‌تر از خود و بعضاً متملق کار کنند؟ چرا بعضی از آن‌ها از زبان تحقیرآمیز در مواجهه با دیگران بهره می‌برند؟


به‌طور کلی، وجود مجموعه‌ای از عقاید ثابت برای زندگی اجتماعی و سیاسی لازم است. داشتن تفکر و عقیده نیازمند عبور از غرائز و به‌کارگیری عقلانیت در شیوه زندگی است. اگر نخبگان کشوری از دوراندیشی و خرد برخوردار باشند، جامعه نیز از رشد و توانایی لازم برای زندگی بهتر بهره‌مند می‌شود. ناتوانی نخبگان سیاسی در بسط عقلانیت، نتایج جبران‌ناپذیری برای کشور به‌بار خواهد آورد. بنابراین پرنسیب یک سیاستمدار از میزان خردگرایی او در رفتارهای روزمره سیاسی و اجتماعی قابل استخراج است.


نبود میزانی از عقلانیت در رفتارهای سیاسی سبب می‌شود سیاستمداران، منتقدان و مخالفان را طرد و فردیت آن‌ها را منکوب نمایند و صرفاً پیوندهای گروهی آن‌ها را حدس بزنند. این نوع رفتار سیاستمدار به‌واقع مانع کار جمعی، مشترک و حزبی است.


به‌واسطه چنین فرهنگی، به‌جای تأثیر احزاب بر پویش سیاسی، افراد نقش احزاب را برعهده می‌گیرند و رویه‌ها و ساختارهای موجود را بر اساس منافع شخصی و مزاجی خود تغییر می‌دهند. تأثیر مزاج شخصی سبب می‌شود که ما غیرقابل پیش‌بینی و بی‌چارچوب در میدان سیاسی ظاهر شویم و به سطحی از بی‌اعتمادی سیاسی در جامعه دامن زنیم و خود را متعلق به همه مردم و ترکیبی از همه گرایش‌های سیاسی و فکری معرفی نماییم. در چنین میدان سیاسی، انسان‌ها ابزار می‌شوند و حرمت و کرامت آن‌ها زیر سئوال می‌رود. زیرا این وضعیت بستر لازم را برای گسترش ریا و تملق و چاپلوسی برای کسب فرصت‌ها و امکانات فراهم می‌سازد و شایسته‌‌سالاری و رقابت را از میان می‌برد.


می‌دانیم که در ایران افراد سال‌های طولانی در انتظار قدرت می‌نشینند و به‌غیر از کسب قدرت سیاسی و سمت و پست و شهرت، هیچ پرنسیب دیگری ندارند. نه پرواز پروانه‌ها آن‌ها را به زیبایی‌شناسی خلقت جلب می‌کند و نه هنر، علاقه به موسیقی، صنایع دستی و کوه‌های سر به فلک کشیده و نه رسیدگی به امور محرومان و ایتام و نه تدریس و مطالعه و تفکر برای آن‌ها جذابیتی دارد. چنین افرادی پس از کسب کرسی قدرت، فکر می‌کنند، خالق؛ فقط آن‌ها را برای حکم کردن آفریده است و صرفاً آن‌ها چنین شایستگی‌ای را دارند. از منظر اینان دیگران باید خاموش باشند و خرده‌ای نگیرند تا برای دهه‌ها در قدرت بمانند.


اگر ما معتقدیم که این بینش اشتباه است که هست، فکر می‌کنیم راه علاج آن، آموزش مداوم و انتقال فرهنگ مدنیت به مردم از طریق رسانه‌هاست. از این‌رو با نقد شیوه‌های رفتاری بعضی از بازیگران سیاسی در استان گیلان و لاهیجان و سیاهکل تلاش می‌کنیم قدرت تفکر، گفت‌وگو، سنجش، رقابت و تصمیم‌گیری را در جامعه مدنی تقویت کنیم؛ شاید بتوانیم گامی کوچک در ایجاد پرنسیب سیاسی در میان بازیگران سیاسی شهرمان برداریم. پس چرا بعضی‌ها دلواپس‌اند و از نقد دلسوزان، ملول؟!

۰۸ دی ۹۳ ، ۲۱:۰۳

نماد


نمادهای ملی از درون نظام فرهنگی هر ملت سر برمی‌آورد. نظام ارزشی، دین، آیین و اسطوره به‌عنوان بخشی از باورهای ملی، حاصل قرن‌ها تلاش مادی و معنوی آدمیانی است که در مجموع سازنده روحیه ملی یک کشورند. نمادهای ایرانی در ذهنیت ایرانی نهفته است و وجه ممیزه اصلی ایرانیان با دیگر ملت‌ها شاید همین ذهنیت بیش از حد نمادین ایرانی باشد. به تعبیر استاد باستانی پاریزی: "این تأثیر از آسمان شفاف و دشت‌های بی‌کران گرفته تا شعر حافظ و مینیاتور رضا عباسی و خط میرعماد و پشتکار طلبه مدرسه چهار باغ و میهن‌پرستی رستم فرخزاد و عرفان خانقاه شیخ ابوسعید و قلیان نی‌پیچ قهوه‌خانه‌های اصفهان و وسواس کاسب بازار وکیل و همت چاهخویان و مقنیان یزد و تیماج صحافان تبریز و صبر و ثبات مردم قانع کرمان، همه دست به دست هم داده‌اند و قرن‌ها و هزارها سال در کار بوده‌اند تا امروز آدمی به‌وجود آورده‌اند که او را ایرانی می‌توان خواند و از عراقی و هندی می‌توان بازشناخت." (باستانی پاریزی، 1348، ص 14)


در واقع، محیط اجتماعی در تکوین روحیه و منش ایرانیان به‌قدری مؤثر بوده است که هر ایرانی را تبدیل به نمادی از دنیای نمادین خویش کرده است. هریک از ما ساخته و پرداخته فرهنگ و تمدن چند هزار ساله این سرزمین هستیم و روحیات و قهرمانان مشترکی، شاکله ایرانیت ما را تشکیل داده است. بسیاری از باورهای مشترک نسل در نسل از طریق خانواده، هم‌سالان و محیط اجتماعی به ما منتقل شده و ذهنیت نمادین ایرانی را ساخته است.

از این نظر دولت‌هایی که از نمادهای ریشه‌دار در ذهن و باور مردم برخوردار هستند، قدرتی فراگیر و مشروع دارند و اقبال دولت‌شان، شمع جمع محفل ملت‌ها می‌شود. با نگاهی به گذشته پرعظمت ایران به ویژگی‌های برجسته‌ای برمی‌خوریم که مجموعاً ذهن تاریخی ایرانیان را تشکیل می‌دهد و پُربیراه نیست اگر بگوییم که در طول تاریخ حضوری پررنگ و نمادین داشته‌اند. این ذهن تاریخی در طول حیات طولانی خویش بارها مورد تجربه و آزمون قرار گرفته است. نگاهی به جنبش‌ها، اعتراض‌ها و قیام‌های ایرانیان در مقابله با بیگانگان، فرهنگ تهاجم و سکوت طولانی و پرمعنا در مقابل مصیبت‌ها، همه و همه از ویژگی‌های ذهن ایرانی است که در مرده‌ریگ حوادث تاریخ، خود را به محک تجربه زده است. (زرین‌کوب، 1378، صص 15-9)


به نظر ما، ایران تحت تأثیر سه جهان نمادین بوده است: نخست، جهان نمادین ایران باستان، دوم، جهان نمادین اسلامی ـ شیعی و در نهایت، جهان نمادین تجدد و غرب‌گرایانه که آخری ترکیب جدیدی از نمادها را در ذهنیت نمادین ایرانی وارد ساخته است.

در مورد ایران نظر ما این است که پس از ورود اسلام به ایران، ایرانیان با تأکید بر فرهنگ باستانی در حفظ زبان و فرهنگ ایرانی در کنار اسلام اهتمام ورزیدند و پاره‌ای از عناصر باستانی در قالب اشراق و عرفان ایرانی تداوم پیدا کرد، اما با ورود تجدد، گسست بزرگی در ذهن ایرانی ایجاد و جدایی میان جهان نمادین ایران باستان و شیعی را پدید آورد. با وجود این، به لحاظ تاریخی از سویی میان جهان نمادین باستان و جهان نمادین اسلامی ـ شیعی همسویی برقرار بود و این گسست سبب نشد که این همسویی از اساس از میان رود و از سوی دیگر، تداوم نمادینِ ذهن ایرانی با وجود این سه جهان نمادین به‌دور از هجمه‌ها و زنگارهای تاریخی نبوده است و بسیاری از این عناصر تشکیل‌دهنده آن را دستخوش خرافات، ریا و سطحی‌نگری کرده است.


راز بقای نمادها و اسطوره‌های ایرانی تا زمان حاضر، از قدرت تطبیق آن‌ها با شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران حکایت می‌کند و به همین سبب بسیاری از آیین‌ها، رسوم و نمادهای ایران باستان به دوره اسلامی منتقل شده است. ایرانیان تحت تأثیر اشراق به تلفیق آیین‌های ایرانی و اسلامی ـ شیعی اقدام کرده و استمرار آن را تداوم بخشیدند.


یکی از آیین‌های اسلامی که نزد ایرانیان از قدمتی باستانی برخوردار بود، آیین‌های مربوط به تکریم شهدا در دوره اسلامی است. شواهد باستان‌شناسی از اهمیت سوگواری شهدا نزد ایرانیان حکایت دارد و نقاشی‌های دیواری که در "پنجیکند" در سغد از خاک بیرون آورده شده، چگونگی مراسم سوگواری مرگ سیاوش را نشان می‌دهد. (هاناوی جونیور، 1379، ص 106)


به‌واقع شهادت در سنت تاریخی ایران، از مظلومیت و عدالت‌خواهی ایرانیان خبر می‌دهد. مرگ سیاوش در عصر باستان به‌عنوان واقعه‌ای دردناک برای ایرانیان، سبب‌ساز جنگ‌های بسیاری میان ایرانیان و تورانیان شد. این موضوع می‌تواند یادآور شهادت امام حسین(ع) در تشیع و خون‌خواهی او توسط ایرانیان باشد.


در واقع، آمیختگی بین آیین‌های مذهبی در دوران باستان و اسلام در تقویت ذهنیت مذهبی در میان ایرانیان مؤثر بود و جایگاه نمادهای شیعی را در ایران تقویت می‌کرد.


در چنین وضعیتی، کاربرد نمادها و ترویج آن در جامعه می‌تواند سبب‌ساز بیداری ذهنیت ایرانیانی شود که به لحاظ تاریخی تحت تأثیر جهان نمادین ایران باستان و اسلام بوده‌اند. این ذهن نمادین در سراسر تاریخ سیاسی خود از یک الگوی نمادین برای مواجهه شدن با قدرت‌ برخوردار بوده و آیین‌های شیعی، این الگو را برایش زنده نگاه می‌داشت. دوگانه انگاری و ضدیت شیعه با حاکمان غیرمشروع برآمده از اعتقاد آن‌ها به حقانیتی است که از امامان معصوم ستانده شده بود و مواقعی که نمی‌توانستند علیه حکومت ظالم قیام کنند، با توسل به این آیین‌ها و عزاداری‌ها نارضایتی خود را از وضع سیاسی اعلام می‌داشتند.


یکی از اولین حرکت‌های نمادین در جریان پیروزی انقلاب اسلامی، تشبیه شاه به یزید و ارتش شاه به سپاه یزید بود. امثال این شبیه‌سازی‌های نمادین باعث می‌شد که مردم معترض در جریان تظاهرات خیابانی از شهامتی بی‌همتا برخوردار شوند و خود را از یاران امام حسین(ع) تصور نمایند که با سپاه ظلم درحال جنگ‌اند. نگاهی به مذاکره فرماندهان ارتش طی سه ماه پیش از وقوع انقلاب اسلامی گویای این واقعیت است که سربازان رژیم پهلوی در مقابل این نمادسازی‌ها مستأصل و توان برخورد با تظاهرکنندگان را از دست داده بودند.


همین ابعاد نمادین در مخالفت امام خمینی(ره) با نمادهای رژیم پهلوی نیز کاملاً مشهود بود. وی بارها در سخنرانی‌های خود از نمادهای عاشورا، امام حسین(ع)  و کربلا در مبارزه با رژیم پهلوی استفاده کرد و اذهان ایرانیان را تحت تأثیر قرار داد. ابعاد نمادین این نبرد هنگامی گسترده می‌شود که مخالفان رژیم در برابر نمادهای شاهنشاهی از نمادهای اسلامی، مثل بیرق سه‌گوش سیاه، آیات قرآن و نظائر آن در اماکن عمومی استفاده می‌کردند.

در واقع ریشه این تحولات نمادین به اقدامات رژیم پهلوی در نوسازی ایران بازمی‌گشت که واکنش گروه‌های سنتی جامعه را درپی داشت. طی دهه‌های چهل و پنجاه شمسی، حکومت پهلوی با تأکید بر نمادهای باستانی و غرب‌گرایانه برای عبور جامعه از صورت‌بندی سنتی و ماقبلِ سرمایه‌دارانه به صورت‌بندی مدرن و سرمایه‎دارانه، آسیب‎های عمده‎ای به گروه‎های اجتماعی، فرهنگ و باورهای جامعه سنتی وارد ‎کرد و واکنش بسیاری از علما و نیروهای مذهبی و سنتی را برانگیخت. در نتیجه تأکید رژیم پهلوی بر همسوسازی‎ جهان نمادین ایران باستان و غرب، مخالفان رژیم، "ضد نمادی" ساختند که بر پایه سنت اسلامی ـ شیعی و فرهنگ دینی و حتی ملی، نمادهای‎ اندیشه‎ رقیب را به مبارزه فرامی‎خواند.


در واقع سنت و تجدد مقابل هم قرار گرفتند، سنت‎گرایان با تکیه بر اندیشه دینی و تاریخی ایرانیان به جنگ اندیشه مدرنیسم مطلقه و غرب‌گرایانه متجددان شتافتند. در این کارزار همه چیز رنگ و بوی نمادین گرفت.


وجه نمادین نبرد بین اسلام و مدرنیسم در نوع چهره‎ها، لباس پوشیدن، زیستن و سخن گفتن انقلابی و حرکات بدنی تجلی می‌یافت که همه برآمده از فرهنگ انقلابی و ساده‌زیستی بود که روحانیان و روشنفکران دینی مبلغ آن بودند. رمزگان این نظام نمادین از خدامحوری، وجود خیر و شر، یعنی عدل و انصاف و مبارزه با ظلم، غرور ملی و انتظار موعود در فرهنگ ایرانی موجود بوده و هست که در واقع از عناصر مشترک فرهنگ ایرانیان باستان و ایرانیان عصر انقلاب بود. بنابراین نظام نمادین سنت‎گرایان اسلامی در ذهن تاریخی ایرانیان ریشه دوانیده بود و در آثار کلاسیک و ادبی همچون شاهنامه، مثنوی معنوی و اشعار حافظ و سعدی وجودی بارز داشت؛ عناصری که حکومت پهلوی کمتر به آن توجه کرد و رهبران انقلاب با پررنگ ساختن آن به‌دنبال عظمت اسلام بودند. در واقع رژیم پهلوی با خوانشی جدید به تبیین ابعاد نمادین ایران باستان پرداخت و با تکیه بر فرّ و شکوه شاهنشاهی به همسویی تاریخی جهان نمادین ایران باستان و اسلام، وقعی ننهاد.


روی هم رفته، ذهن نمادین، موقعیت ویژه‌ای در زندگی سیاسی و اجتماعی ایرانیان دارد. اعتقاد به وحدانیت، امامت، دفاع از مظلوم و انتظار موعود از عناصر نمادساز این ذهن تاریخی بوده است. به همین سبب نزد ایرانیان، نمادهایی چون بهمن، سیاوش و سوشیانت در ایران باستان، در عصر اسلامی در قامت شخصیت‌هایی چون امام علی(ع)، امام حسین(ع) و امام مهدی(عج) تداوم می‌یابد. این ذهنیت در طول تاریخ وجود داشته است، اما برای تأثیرگذاری نیازمند پیامبرانی نمادساز بود که با تکیه بر این میراث کهن، تحولی بزرگ پدید آورند.


از نظر ما هیأت‌های تولیدکننده نماد، یعنی روشنفکران و روحانیان در دهه چهل و پنجاه شمسی با کاربست نمادها در میدان سیاسی، ذهنیت نمادین ایرانی را از آن خود ساختند و با کمترین خشونت فیزیکی، زمینه‌های پیروزی انقلاب اسلامی را فراهم نمودند.


پهلوی‌ها با بی‌توجهی به جهان نمادین اسلامی ـ شیعی و تأکید بر جهان نمادین تجدد و ایران باستان در تقویت زبان تولیدکنندگان نمادهای اسلامی و بسیج سیاسی علیه خود نقش مهمی داشتند و یکی از عوامل شتاب‌دهنده انقلاب اسلامی در میدان سیاسی بودند.


منابع:

1- باستانی پاریزی (1348). سخنرانی‌های نخستین کنگره تاریخ در ایران، تهران: وزارت فرهنگ و هنر.

2- زرین‌کوب، عبدالحسین. (1378). روزگاران: تاریخ ایران از آغاز تا سقوط سلطنت پهلوی، تهران: سخن، چاپ اول.

3- هاناوی، جونیور. ویلیام ل (1379). "نماد پردازی در پوسترهای انقلاب ایران"، در باری روزن، انقلاب ایران: ایدئولوژی و نماد پردازی، ترجمه سیاوش مریدی، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران، چاپ اول.


• استاد علوم سیاسی

•• ماهنامه همشهری ماه، شماره 125، آبان 1393

۲۵ آبان ۹۳ ، ۱۹:۱۶


استوار


به گزارش خبرگزاری فارس، دکتر مجید استوار شب گذشته در سومین نشست جنبی دهمین نمایشگاه بزرگ کتاب گیلان با عنوان "تأثیرپذیری انقلاب اسلامی از نهضت عاشورا" با بیان این‌که جامعه سیاسی با سه لایه فرهنگی مواجه است، اظهار کرد: اسلامیت، ایرانیت و تجدد از مهم‌ترین لایه‌های فرهنگی تشکیل‌دهنده هویت ایرانیان است.

وی با اشاره به این‌که پهلوی‌ها به‌دنبال هویت‌سازی برای خود بودند، افزود: جامعه ایران بیش از یک‌هزار و 400 سال تحت تأثیر اسلام بوده و حتی بسیاری از اندیشمندان ایرانی آثار خود را به زبان عربی نوشته‌اند که پهلوی‌ها نسبت به آن بی‌توجه بودند.

عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رشت با بیان این‌که دین مبین اسلام در رگ و ریشه ایرانی جاری است، تصریح کرد: تبادل گسترده بین لایه ایرانیت و اسلامیت وجود دارد و هرگز نمی‌توان این دو لایه را از هم جدا کرد.

استوار با تصریح بر این‌که "تجدد" یک مهمان ناخوانده بود که بدون اجازه وارد فرهنگ کشورمان شده است، گفت: ضعف دولت مرکزی آن دوران و بی‌کفایتی آن‌ها موجب عدم شناخت نسبت به جوامع پیشرفته آن زمان و عقب‌ماندگی کشور از دانش روز شده بود.

وی با بیان این‌که رضا قلدر تمام نمادهای اسلامی را تعطیل کرد و کنار گذاشت، افزود: محمدرضا پهلوی اساساً تربیت شده در محیطی اسلامی نبود و شناخت بنیانی از مفاهیم و کارکرد نمادهای اسلامی‌ ـ شیعی نداشت.

استاد علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رشت اضافه کرد: روشنفکرانی مانند جلال آل‌ احمد با نوشتن کتاب "غرب‌زدگی" به نقد غرب پرداختند و بسیاری از روشنفکران با نقد غرب‌زدگی خواستار پیگیری هویت اسلامی ـ شیعی ملت ایران بودند.

استوار نقش روحانیت در زنده کردن نمادهای دینی را بسیار مهم دانست و خاطرنشان کرد: خلق نماد و زنده کردن باورهای دینی موجب پیروزی انقلاب اسلامی شد.

وی با تصریح بر این‌که امام خمینی(ره) موجب تربیت نسلی شد که مفاهیم فراموش شده اسلامی مانند شهادت، ایثار، امام حسین(ع) و محرم را در خاطره ایرانیان زنده کرد، گفت: رد پای حماسه عاشورا را می‌توان به‌راحتی در پرورش این‌گونه افراد دید.

نویسنده کتاب "انقلاب اسلامی و نبرد نمادها" متذکر شد: مفهوم شهادت و ایثار همواره در ذهن ایرانیان وجود داشته است و در سال 1357 نیز انقلاب موجب شکل‌گیری ایدئولوژی در جامعه ایرانی شد.

استوار با اشاره به این‌که امروز وظیفه تمام نهادهای فرهنگی و اندیشمندان، پالایش و بازتولید نمادهای دینی است، اظهار کرد: بازتولید نمادهای جدید به‌منظور بقاء و تداوم جامعه مهم است.

وی تصریح کرد: کشور نیازمند زیباسازی در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی بوده و بقای جامعه ایرانی در گرو پیوند همزمان سه لایه اسلامیت و ایرانیت و تجدد است.

مدیر گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رشت یادآور شد: باید در گذر زمان بتوانیم ضمن حفظ هویت اسلامی‌ ـ ایرانی، از قافله پیشرفت عقب نمانیم.

گفتنی است، در پایان این نشست، با اهداء کتاب از سوی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی گیلان از تعدادی از شرکت‌کنندگان به رسم یادبود تقدیر شد.

جایزه

۲۰ آبان ۹۳ ، ۱۹:۰۲


شورا

سابقه تاریخی شوراها در ایران به جنبش مشروطه باز می‌گردد که نخبگان حاکم به‌دنبال محدود نمودن پادشاه به حدود قانونی، ایجاد پارلمان و انجمن‌های ایالتی را پایه‌گذاری کردند. با فراز و فرود سیاسی اواخر دوره قاجار و روی کار آمدن رژیم پهلوی، کارآیی انجمن‌های شهری در ایجاد مشارکت فزاینده در امور شهری و روستایی با بحران مواجه و مشارکت فراگیر مردم به فراموشی سپرده شد.


با وقوع انقلاب اسلامی و بعدها استقرار دولت هفتم، قانون شوراها به‌عنوان یکی از اصول قانون اساسی مورد توجه قرار گرفت و با برگزاری نخستین انتخابات در سال 1377 شمسی، مدیریت شهری به نمایندگان منتخب مردم واگذار شد. اصول ششم و هفتم و یکصدم تا یکصد و ششم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز مربوط به شوراهاست و این موضوع برای نویسندگان و خبرگان قانون اساسی ایران در ابتدای انقلاب اسلامی از چنان اهمیتی برخوردار بود که به‌طور بالقوه می‌توانست تمرین مشارکت جمعی و دموکراسی را در کشورمان گسترش دهد و سبب نهادینه شدن آن شود.

با توجه به تجربه 16 ساله استقرار شوراها در ایران، پرسشی که همواره برای شهروندان ایرانی مطرح است، تأثیر اجرای قانون شوراها بر زندگی روزمره آن‌هاست. آیا این شوراها توانسته‌اند رضایت مردم را در ارائه خدمات بهتر و مطلوب جلب نمایند؟ آیا نمایندگان شوراها به‌عنوان نمایندگان انتخابی مردم کارآمدند و از تخصص‌های لازم برای اداره بهتر شهر برخوردارند؟ فی‌المثل اگر هم‌اکنون شوراها تعطیل شوند و اداره شهر در اختیار دولت قرار گیرد، چه اتفاقی برای اداره شهر و زندگی مردم می‌افتد؟

با توجه به تجربه اجرای قانون شوراها در کشور به‌نظر می‌رسد چند مسأله اساسی از منظر علم سیاست به یکی از موانع بزرگ کارآمدی نهاد شورا در ایران تبدیل شده است:

یکم. نخستین آسیب موجود در قانون شوراها به کارکرد نهاد نظارتی در برگزاری انتخابات مرتبط است. طبق قانون وظایف شوراهای اسلامی کشور، منتخبی از نمایندگان مجلس در هر استان نقش نهاد ناظر بر انتخابات شهر و روستا را برعهده می‌گیرند. حال سئوال و ابهام مهم این است که اگر نماینده مجلسی به‌منظور کادرسازی عناصر قدرت در حوزه انتخابیه خود، به گزینش و اعمال نفوذ در این انتخابات اقدام نماید، تکلیف سرنوشت شهر و مردم با اعمال اراده فردی یک نفر یا چند نفر در تعیین سرنوشت‌شان چیست؟

یکی از آسیب‌های جدی شوراهای شهر، اعمال نفوذ و سلطه افرادی صاحب قدرت در میان بعضی از اعضای شوراهاست که منجر به مخدوش شدن استقلال شوراها می‌شود. این وضعیت در شهرهای کوچک نمود بیشتری پیدا می‌کند. این وضعیت سبب می‌شود اگر اعضای شورا به لطف تلاش‌های پیدا و پنهان به عضویت شورا درآیند، از استقلال لازم برای تصمیم‌گیری برخوردار نباشند و به‌سادگی تحت سلطه ارباب قدرت قرار گیرند. اصلاح این وضعیت با اصلاح قانون شوراها و یا مشارکت حداکثری مردم به‌منظور انتخاب نمایندگان بهتر و شایسته‌تر در مجلس و شورا امکان‌پذیر است.


دوم. انگیره پایین مردم برای مشارکت در انتخابات شوراها، این نهاد را از فرصت بهره‌گیری از نیروهایی به‌مراتب خلاق‌تر و کارآمد در اداره شهر محروم می‌سازد. به هر میزان مشارکت مردم در انتخابات‌های ریاست جمهوری و مجلس بالاست، این علاقه به مشارکت در انتخابات شوراها معمولاً پایین می‌آید. به همین سبب، نفر اول شورا در بسیاری از شهرهای ایران با آراء حدود بیست درصد واجدان شرایط انتخاب می‌شود. همین وضعیت به‌طور بالقوه سبب می‌شود که با ورود افراد ضعیف به شورا، شهرداران انتخابی از کارآمدی مطلوبی برخوردار نباشند و با افزایش مطالبات شخصی و رقابت‌های رانتی، تنش میان شورا و شهردار افزایش یابد. به‌واقع تنش‌ها و نزاع‌های دائمی میان شورا و شهردار به‌عنوان یکی از آسیب‌های شوراها طی 16 سال گذشته به عاملی کاهنده در کارآمدی نهاد شهرداری تبدیل شده است.


سوم. سومین مشکل، عدم وجود تخصص‌های لازم علمی و مرتبط با مدیریت شهری در منتخبان شوراها و از همه مهم‌تر، بی‌توجهی به نهادهای مستقل و کاربلد و متخصص در امور شهری است. از همین رو، نهاد شورا به محفلی برای تجمیع افراد ناهمگون و غیرمنسجم تبدیل شده است که کثیری از توان و وقت خود را صرف رقابت‌های شخصی و محلی و قبیله‌ای می‌سازند.


به‌نظر می‌رسد پس از 16 سال هنوز نتوانسته‌ایم اهمیت جایگاه شوراها را در مدیریت زندگی شهری برای مسئولان و مردم تبیین نماییم. ما نیازمند آگاه‌سازی مردم در جدی گرفتن نقش شوراها در زندگی روزمره آنان هستیم؛ نقشی که همه ساکنان شهر، هر روزه با آن زندگی می‌کنند و از درک ملموس آن عاجزند. فی‌المثل اگر می‌خواهیم اسم کوچه یا خیابان شهرمان را به اسامی شایسته مزین کنیم؛ اگر می‌خواهیم محیط زیست بهتری داشته باشیم؛ اگر می‌خواهیم زباله‌ها و فاضلاب شهری به تهدیدی برای زندگی انسانی تبدیل نشوند؛ اگر می‌خواهیم در فضای سبز شایسته‌ای تنفس کنیم؛ اگر می‌خواهیم از معماری ایرانی ـ اسلامی و متناسب با تاریخ سرزمین‌مان برخوردار شویم؛ اگر می‌خواهیم اوقات فراغت فرزندان‌مان از محیط فرهنگی سالمی برخوردار باشد؛ اگر می‌خواهیم از مراکز فرهنگی و تجاری شایسته‌ای بهره‌مند شویم؛ اگر می‌خواهیم صدای ما در شهرمان شنیده شود و هزار اگرهای دیگر، همه و همه به مسئولیت‌پذیری ما و منتخبان ما در شوراهای شهر و روستا برمی‌گردد.


بر اساس قانون و وظایف شوراها، شوراهای شهر مسئول تصمیم‌سازی‌های بزرگ و تأثیرگذار در زندگی روزمره، آینده شهر و فرزندان‌مان هستند. پس چرا احساس مسئولیت بیشتری نمی‌کنیم و از سوء استفاده‌های احتمالی ممانعت به‌عمل نمی‌آوریم؟ یکی از همین احساس مسئولیت‌ها، آگاه‌سازی همدیگر از نقش بی‌بدیل مشارکت در فرصت‌های انتخابی شهرمان است تا گزینه‌های بهتر، آگاه‌تر، شایسته‌تر و بامایه‌تر بر کرسی‌های تصمیم‌گیری انتخابی حاکم شوند.


ما نیازمند مشارکت جدی و تأثیرگذار در نهادهای انتخابی شهرمان هستیم تا خطاها، تخلف‌ها و عوام‌فریبی‌های انتخابات در سرنوشت آن کمتر تأثیر بگذارد. انتخاب افراد شایسته می‌تواند قوانین ضعیف را نیز اصلاح نماید. اگر ما نسبت به زندگی در شهر و محیط پیرامونی‌مان بی‌تفاوت باشیم، یعنی زندگی برای خود و فرزندان‌مان اهمیتی ندارد و از وجود مدیران و آدمیان شایسته گریزانیم.


علم سیاست به ما می‌آموزد که در ضعف جامعه مدنی همیشه بی‌مایگان بر صدر می‌نشینند و این وضعیتی نیست که ما نسبت به آن بی‌تفاوت باشیم. در ضعف جامعه مدنی شهری و روزنامه‌ها و نقادان نکته‌سنج، فی‌المثل اگر در شهری جان ارزشمند انسانی شریف بر مبنای خطاهای اجرایی ستانده شود، هیچ‌کس نمی‌پرسد که چرا اعضای شورا و مدیران شهری به‌جای پاسخگویی به افکار عمومی و علت‌یابی صحیح مسأله، به‌دنبال عقده‌گشایی‌ها و رقابت‌های پنهان برای کسب قدرت بلامنازع خود و حامیان‌شان هستند؟!


هیچ‌کس افکار عمومی و نظارت بر عملکرد خویش را نمی‌بیند و به همین سبب تصمیم‌ها بر اساس رقابت‌های عرصه قدرت شکل می‌گیرد و تنها گزینه غائب، منافع عمومی است. هیچ‌کس نمی‌پرسد که اعضای شورا بر اساس وظایف مندرج در قانون، موظف به برنامه‌ریزی درخصوص مشارکت مردم در امور فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، عمرانی، گردشگری و اقدام در جهت تشکیل انجمن‌ها و نهادهای اجتماعی و بررسی و تأیید طرح‌های هادی و تفصیلی شهراند و بر همین اساس، کدام نهاد مردمی و انجمن‌های مردم‌نهاد را تأسیس کرده‌اند و یا از وجود متخصصان و کارشناسان شهرسازی، معماری و ترافیک برای آینده شهر بهره گرفته‌اند؟ هیچ‌کس نمی‌پرسد که چرا بسیاری از شهرداری‌های کشور صرفاً با صدور پروانه و فروش تراکم کسب درآمد می‌کنند و به کسب درآمد از طریق اخذ عوارض متناسب با وضعیت اقتصادی شهر بی‌توجه‌اند!؟


دهه چهارم جمهوری اسلامی ایران دهه "پیشرفت و عدالت" نام‌گذاری شده است و ما وظیفه داریم از اصلاح فرآیندها و مدیریت‌ها برای ایجاد زندگی بهتر و عادلانه‌تر برای همه شهروندان حمایت کنیم. اگر می‌خواهیم در مقایسه با بسیاری از شهرهای ایران (نه لزوماً شهرهای کشورهای رو به توسعه در منطقه) جایگاهی شایسته پیدا کنیم، نیازمند بازنگری در واگذاری مسئولیت‌ها به انسان‌های شایسته‌تر هستیم و این شکل نمی‌گیرد، مگر با احساس مسئولیت همه شهروندان و انتخاب مدیرانی توسعه‌گرا و مقید به قانون و برنامه.

ادامه دارد...


• استاد دانشگاه

•• عضو هیأت مدیره و مدیر شعبه لاهیجان و سیاهکل بنیاد توسعه گیلان

۲۳ مهر ۹۳ ، ۱۹:۲۱